گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان راستان
جلد اول
نامه‏ای به ابوذر


نامه‏ای به دست ابوذر رسيد آن را باز كرد و خواند . از راه دور آمده‏
بود . شخصی به وسيله نامه از او تقاضای اندرز جامعی كرده بود . او از
كسانی بود كه ابوذر را می‏شناخت كه چقدر مورد توجه رسول اكرم بوده ، و
رسول اكرم چه قدر او را مورد عنايت قرار می‏داده ، و باسخنان بلند و
پرمعنای خويش به او حكمت می‏آموخته است .
ابوذر در پاسخ فقط يك جمله نوشت ، يك جمله كوتاه : " با آن كس كه‏
بيش از همه مردم او را دوست می‏داری ، بدی و دشمنی مكن " . نامه را
بست و برای طرف فرستاد .
آن شخص بعد از آنكه نامه ابوذر را باز

كرد و خواند ، چيزی از آن سر در نياورد . با خود گفت ، يعنی چه ؟ مقصود
چيست ؟ با آن كس كه بيش از همه مردم او رادوست می‏داری بدی و دشمنی‏
نكن ، يعنی چه ؟ اينكه از قبيل توضيح واضحات است ، مگر ممكن است كه‏
آدمی ، محبوبی داشته باشد - آن هم عزيزترين محبوبها و با او بدی بكند ؟ !
بدی كه نمی‏كند سهل است ، مال و جان و هستی خود را در پای او می‏ريزد و
فدا می‏كند .
از طرف ديگر باخود انديشيد كه شخصيت گوينده جمله را نبايد از نظر دور
داشت ، گوينده اين جمله ابوذر است . ابوذر ، لقمان امت است و عقلی‏
حكيمانه دارد ، چاره‏ای نيست بايد از خودش توضيح بخواهم .
مجددا نامه‏ای به ابوذر نوشت و توضيح خواست .
ابوذر در جواب نوشت : " مقصودم از محبوبترين و عزيزترين افراد در
نزد تو همان خودت هستی . مقصودم شخص ديگری نيست . تو خودت را از همه‏
مردم بيشتر دوست می‏داری
اينكه گفتم با محبوبترين عزيزانت دشمنی نكن ، يعنی با خودت خصمانه‏
رفتار نكن . مگر نمی‏دانی هر خلاف و گناهی كه انسان مرتكب می‏شود ،
مستقيما صدمه‏اش برخودش وارد می‏شود و ضررش دامن خودش را می‏گيرد